گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل چهاردهم
فصل چهاردهم :سویس و ولتر - 1715-1758


I ـ له دلیس

ولتر سرانجام در جادة لیون، درست بیرون دروازة ژنو، اما در حوزة قضایی آن، جایی یافت که در امنیت و آرامش بیارامد؛ این جا ویلای بزرگی به نام سن ـ ژان بود که باغ مرتفعی مشرف به رودخانة رون داشت. چون قوانین جمهوری فروش زمین را به هر کسی، جز پروتستانهای سویس، منع کرده بود، ولتر این ملک را به وساطت لابادوگرانکور و ژان روبرترونشن1 به 000’87 فرانک خریداری کرد (فوریة 1755). با شادمانی یک شهرنشین، یک گاو و تعدادی جوجة ماکیان خرید، سبزی کاشت، و درخت غرس کرد. پس از شصت سال، تازه آموخته بود که «باید باغمان را بکاریم.» اکنون، برآن بود و توانست که فردریک، لویی پانزدهم، پارلمان پاریس، اسقفان، و یسوعیان را به دست فراموشی سپارد؛ تنها قولنج و سردرد او مانده بودند. وی در این خانه چنان آسوده بود که آن را «له دلیس»2 خواند.3 به تیریو نوشت: «از زیادی سعادت شرمنده ام.»
اکنون که سرمایه گذاریهای هوشمندانة او درآمد فراوانی عایدش کرده بودند، خویشتن را به تجمل سرگرم ساخت. برای خود شش اسب، چهار کالسکه، یک سورچی، یک جلودار، دو نوکر، یک پیشخدمت، یک آشپز فرانسوی، یک منشی، و میمونی (که دوست می داشت آن



<474.jpg>
ویلای له دلیس ولتر، ژنو، اکنون انستیتو و موزة ولتر (عکاسی از ژان آرلو)



1. تعداد افراد خاندان ترونشن زیاد بود. مهمترین آنها عبارتند از: 1) ژان روبر، بانکدار و دادستان کل ژنو؛ 2) یاکوب، عضو انجمن شهر؛ 3) فرانسوا، نویسنده و نقاش؛ تئودور، پزشک. منظور ما از ترونشن، همان تئودور ترونشن است؛ در موارد جز آن، تصریح خواهد شد.
2. در زبان فرانسوی، به معنی شادمانی و سرور و لذت. ـ م.
3. این باغ و این خانه هنوز پابرجایند (1965)؛ ولی محوطة آن کوچکتر شده است و مردم ژنو آن را «موسسه و موزة ولتر» ساخته اند.

را به انسان اندیشه ور مانند کند) فراهم ساخت. بر این دستگاه، مادام دنی ریاست می کرد. مادام د/ اپینه در 1757، هنگام دیدار خویش از له دلیس، دربارة مادام دنی چنین نوشت:
زنی است فربه و کوتاه، و چون توپ گرد، که حدود پنجاه سال دارد؛ ... زشت و دلپسند است؛ دروغ می گوید، بی آنکه معنی آن را بداند و بی آنکه مکر و حیله ای در آن باشد. از هوش بهره ای ندارد، با اینهمه اندکی باهوش می نماید؛ شعر می گوید ... بخردانه و نابخردانه بحث می کند، بی آنکه بیش از اندازه خودنمایی کند، و مهمتر از همه، بی آنکه کسی را برنجاند؛ داییش را می ستاید، هم به عنوان یک دایی و هم به عنوان یک مرد؛ ولتر به او عشق می ورزد، در چهرة او می خندد، و او را می پرستد. به عبارت کوتاه، این خانه پناهگاهی است برای مردم ناسازگار، و منظرة دلگشایی است برای کسانی که بدان می نگرند.
یکی دیگر از دیدارکنندگان ولتر در له دلیس مارمونتل شاعر بود که در این ایام آوازه اش بالا می گرفت؛ وی دربارة ارباب تازة له دلیس چنین نوشته است: «وقتی رسیدم، در رختخواب آرمیده بود. بازوانش را گشود، مرا به آغوش کشید، و از شادی گریست؛ ... گفت: ‹در آستانة مرگ به دیدنم آمده ای؛ بیا و زندگی را به من بازگردان، یا آخرین آه مرا بشنو؛› ... لحظه ای بعد گفت: ‹برمی خیزم و با تو ناهار می خورم.›»
در له دلیس یک مشکل وجود داشت، آن هم سرمای زمستانش بود. ولتر، که لاغر و ناتوان شده بود، به محل گرم احتیاج داشت. در نزدیکی لوزان، گوشة دنج کوچکی به نام مونریون یافت که در زمستان باد سرد شمال برآن نمی وزید. این خانه را خرید و چند زمستان را در آن گذراند (1755-1757). در خود لوزان نیز، در خیابان گران شن، خانه ای خرید که پانزده پنجرة آن روبه دریاچه بود ـ «خانه ای که اگر در ایتالیا بود کاخ نامیده می شد.»1 در لوزان، ولتر، بی آنکه به اعتراض روحانیان برخورد کند، در آنجا نمایشنامه های خود را به صحنه کشید. نوشت: «آرامش دلچسب است ... ولی خستگی و گرفتاری نیز به همان اندازه خوشایند است. برای آنکه از پیوندهای ناخوشایند دوری جویم، تئاتری برپا ساخته ام.»
در راه ژنو به لوزان بود که ولتر سویس را شناخت.